بسم الله الرحمن الرحیم

منصور، خلیفۀ  ظالم عباسی ، جمعی  را  مأمور کرده  بود که هرکس به خدمت امام صادق علیه السلام رود یک مثقال طلا از او جریمه بستاند. و هرکس نزد ابوحنیفه برود یک مثقال طلا به او پاداش دهند.

روزی شخصی به قصد دیدار با امام صادق علیه السلام از خانه بیرون آمده قدم در راه نهاد چون به مسیری  که راه  خانه امام  علیه السلام  در آن بوده  و خانۀ  ابوحنیفه نیز از آنجا جدا می شد رسید با خود گفت : چگونه به خانۀ امام صادق علیه السلام بروم در حالیکه آرزوی من است  امّا در آن آزار و اذیت و جریمه است. پس به خانۀ ابوحنیفه می روم که در آن جایزه و پاداش است. لذا شیطان بر او غالب شد تا نزدیک خانۀ ابوحنیفه رفت امّا دوباره با خود گفت: چگونه دین خود را به دنیا بفروشم و ننگ و عار نصیب خود کنم. لذا بازگشت و نزدیک  خانۀ   امام صادق علیه السلام شد. امّا دوباره شیطان او را وسوسه کرد و به طرف خانۀ ابوحنیفه بازگشت تا چند بار این عمل تکرار شد تا عاقبت به همراهی توفیق الهی به خدمت امام صادق علیه السلام نائل گردید. چون حضرت  او را دید  تبسم کردند و فرمودند:«إن فَعَلَت، فَعَلَت.» یعنی:«اگرمادرت آن کار را می کرد، تو هم این کار (انصراف از دیدار ما و دیدار ابوحنیفه) را می کردی . آن  مرد  از  این سخن امام علیه السلام متعجب شد و به خانه برگشت و واقعه را با مادرش مطرح کرد و حقیقت قضیه را از او خواستار شد . مادرش راضی به  بیان آن سرّ نمی شد  و می گفت: در مدت عمر خود  هرگز  کار ناشایستی  نکرده ام. پسر گفت: به خدا قسم! سخن امام هرگز دروغ نیست. لذا در خواهش خود  از مادر اصرار و پافشاری بیشتر کرد تا این که مادر چاره ای جز بیان حقیقت راهی ندید و گفت : پدرت  چون مرا به تزویج  خود درآورد مدّت 8 سال در خانۀ او بودم امّا او قادر به  نزدیکی با من نبود. تا این که شبی در پشت بام خانه خوابیده بودیم؛ قوت شهوت و هوای نفس بر من غلبه کرده بود امّا پدرت قادر به کاری نبود. از کنار پدرت برخواسته و متوجه پشت بام دیگر شدم که غلامی خوابیده بود امّا حیا مانع شده دوباره  بازگشتم  باز شیطان  مرا  وسوسه کرده دوباره از خود  دور کردم  و توبه و انابه  نمودم و در کنار پدرت  خوابیدم که  در این حال پدرت بیدار شد  و به  خواست خدا بعد از 8 سال قوّت رجولیت به او بخشیده شد و همان شب به تو آبستن شدم و خداوند تو را به ما عنایت فرمود.»1

تا  تاج  ولایت  علی  بر سرمی                                    هر روز مرا خوشتر و نیکوترمی

شکرانۀ آن که میر دین حیدرمی                                    از  لطف   خدا  و  منّت  مادرمی


1- انساب النواصب؛ ص90.