عن ابن عباس ان جماعة من اهل الکوفة من اکابر الشیعة سالوا امیرالمومنین علیه السلام ان یریهم من عجائب اسرار الله ، قال : انکم لن تقدروا ان تروا واحدة  فتکفروا ، فقالوا : لا نشک انک صاحب الاسرار ، فاختار منهم سبعین رجلاً و خرج بهم الی ظاهر الکوفة ، ثم صلی رکعتین و تکلم بکلمات و قال : انظروا فنظروا فاذا اشجار و اثمار حتی تبین لهم انها الجنة و النار ، فقال احسنهم قولاً : هذا سحر مبین و رجعوا کفاراً الا رجلین. فقال علیه السلام لاحدهما : سمعت ما قال اصحابک؟ و ما هو و الله بسحر ، ما انا بساحر و لکنه علم الله و رسوله فاذا رددتم علی فقد رددتم علی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ثم رجع الی المسجد و استغفر لهم ، فلما دعا تحول حصی المسجد دراً و یاقوتاً ، فرجع احد الرجلین کافراً و ثبت الاخر.۱

از ابن عباس نقل شده که:

گروهی از بزرگان شیعیان اهل کوفه از امیرالمومنین علیه السلام درخواست کردند که بعضی از عجائب اسرار خداوند را به ایشان نشان دهد. حضرت فرمودند: شما توانایی دیدن یکی را هم ندارید و کافر می شوید. گفتند ما تردید نداریم که شما دارای اسرار می باشی . پس حضرت هفتاد نفر از ایشان را انتخاب نمود و به خارج از کوفه رهسپار شد.سپس دو رکعت نماز خواند و چند کلامی سخن گفت و فرمود: بنگرید پس درختان و میوه هایی را دیدند تا اینکه برایشان آشکار شدکه آنها بهشت و دوزخ است. آنگاه یکی از بهترین آنها گفت: این سحری آشکار است و بازگشتند در حالی که غیر ازدو نفر همگی کافر شده بودند. پس از آن، حضرت به یکی از دو نفر فرمودند: شنیدی دوستانت چه گفتند؟ به خدا قسم این سحر نیست و من ساحر نیستم ولکن علم خدا و رسول خداست که به من عطا شده. چنانچه مرا انکار کنید رسول خدا را انکار کرده اید سپس به مسجد باز گشتند و برای آنها طلب آمرزش نمودند. همین که دعا نمودند ریگهای مسجد دُرّ و یاقوت گردید با دیدن آنها یکی از دو نفر کافر شد و دیگری بر ایمانش

ثابت می ماند. [و آن یک نفر که بر ایمانش استوار ماند کسی نبود جز میثم تمار رحمة الله علیه]

«بر عمر لعنت بر آل محمد صلوات»


 

1.مشارق انوار الیقین: 82 ؛ بحارالانوار: 41/259 ؛ مدینة المعاجز : 2/47 ، ح 394.