بسم الله الرحمن الرحیم
سپهر مجد و علاء آفتاب روشن دین جهان جود و سخا افتخار اهل یقین
خجسته سید سجاد سرور اجاد یگانه فخر دو عالم خدیو خطۀ دین
به بوستان سیادت نهال بار آور به گلستان سعادت هوای فروردین
نسیم سوسن و شمشاد دوحۀ طاها شمیم سنبل و نسرین روضۀ یاسین
شفیع عابد و عاصی به روز عرض عمل ملاذ دانی و قاصی در آسمان و زمین
غلام درگه او انبیاء به هر آداب رهین منت او اولیاء به هر آیین
ز اقتدار نگهبان اسفل و اعلا به اعتبار هوادار منعم و مسکین
خدیو ملک عدالت که در حمایت او حمام لانه گذارد به چنگل شاهین
به نظم و نثر دقایق مدیح او توشیح به شرح و بسط حقایق ثنای او تضمین
کنایتی بود از خاک کوی رأفت او حکایتی که نمایند از بهشت برین
به هر سراب ببارد سحاب رحمت او به جای خار بروید هزار گون نسرین
فروغ ماه هدایت زروی روز افزون ضیاء مهر عنایت ز رأی مهر آگین
قضا به امر عظیمش روانه همچو قدر گهی به سوی یسار و گهی به سوی یمین
عدیل شاه ولایت علی عالی قدر سلیل ماه هدایت رسول با تمکین
امیر یثرب و بطحی که بوی خاک درش ربوده رونق مشک تتار و نافۀ چین
شهی که خادم او را ز فر جاه و شکوه هزار ملک سلیمان بود به زیر نگین
مهی که طارم اعلاء به خاک درگاهش گشوده چشم تمنا هماره از پروین
ز پایه افسر ز هاد را مهین زینت ز مایه عالم ایجاد ره بهین تزیین
ستاده اند به صف نعال خیل رسل به محفلی که بود او یگانه صدرنشین
ز انبیاء همه تا اولیاء به زهد و ورع ندیده چشم جهانش نظیر و شبه و قرین
به هر دلی نبود مهر سید سجاد درون سینه بود هم عنان آه و انین
فغان و آه که از بعد قتل شاه حجاز ز کربلا سفر شام کرد از ره کین
خدا گواست که در این سفر بر او چه گذشت ز تیر طعنۀ از حق بری گروه لعین
به زیر حلقه زنجیر با تن تب دار اسیر لشگر خوانخوار با دلی غمگین
ز ابر دیده گهربار شد شکیب چو دید
سری به نیزه کین لاله گون ز خون جبین
«بر عمر لعنت بر آل حیدر صلوات»