بسم الله الرحمن الرحیم

1-معنای «لعن» و «تبرّی» چیست؟

«لعن» در لغت به معنای طرد و دور کردن است و اگر گفته می شود «خدای تعالی شیطان را لعن کرد» بدین معناست که او را از جوار رحمت خود دور کرد و یا اگر گفته می شود «خداوند متعال فلانی را لعنت کند» یعنی عذاب و عقوبت خود را بر او نازل کند و او را از رحمت خود محروم نماید و غضب خود را شامل او سازد.

«تبرّی» هم عبارتست از:

1-اعتقاد به اینکه دشمنان و مخالفان اهل البیت علیهم السلام منحرف و گمراه می باشند.

2-نارضایتی قلبی و درونی از دشمنان و مخالفان اهل البیت علیهم السلام

3-اظهار جدایی و دوری نمودن از آنان در گفتار.

4-اعلام و اعلان بیزاری در عمل از راه و رسم و آیین و مذهب دشمنان و مخالفان اهل البیت علیهم السلام.

لازم به تذکّر است که: «تبرّی» همانند «تولّی» از ضروریات دین و از واجبات الهی می باشد. و این دو امر (افعال تبرّی و تولّی) همانند سایر تکالیف الهی به مکلّف تعلّق دارد، واجب است که «تولّی» و «تبرّی» در اعمال شیعۀ مکلّف جای داشته باشد و نیز «تقلید» در این دو امر جایز نمی باشد بلکه بر هر شیعۀ مکلّفی واجب است که به این دو امر از روی ادلّۀ قطعیّه و از روی ادلّۀ نقلیّۀ شرعیۀ معتقد گردد. چنانچه علمای اعلام شیعه رضوان الله تعالی علیهم در کتب عقائدی این مطلب را بیان نموده اند.

2-آیا در قرآن کریم واژۀ «لعن» استعمال شده است؟ و قرآن کریم چه کسانی را مستوجب لعن معرفی می کند؟

مادۀ «لعن» در قرآن کریم 41 مرتبه بکار رفته است که در آن کافران، ظالمان، منافقان، آزاردهندگان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و …مورد لعن واقع شده اند. از جمله:

«فلعنة الله علی الکافرین»1 پس لعنت خدا بر کافران باد.

«ألا لعنة الله علی الظالمین»2 آگاه باشید لعنت خدا بر ستمکاران است.

«اولئک یلعنهم الله و یلعنهم اللاعنون» 3 آنانند (منافقان) که خدا و لعنت کنندگان آنان را لعنت می کنند.

«إنّ الذین یُؤذون الله و رسوله الله فی الدنیا و الاخرة …»4 کسانی که خدا و رسولش را اذیت می کنند خداوند آنها را در دنیا و آخرت لعنت می کند….

طبقه همین آیۀ شریفه (احزاب 57) اوّلی و دومی (لعنة الله علیهما) مستوجب لعن می باشند زیرا علاوه بر کتب خاصّه خود عامّه از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم روایت کرده اند که حضرت فرمودند:

«فاطمة بضعة منّی، من آذاها آذانی و من آذانی فقد آذی الله».5

یعنی: «فاطمه علیها السلام پارۀ تن من است. هرکس او را اذیّت کند مرا اذیت نموده و هر کس مرا بیازارد خدا را آزرده است».

و از متواترات و مسلّمات نزد خاصّه و عامّه می باشد که آن دو (لعنة الله علیهما) حرمت رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم را نگاه نداشتند و حضرت زهرا علیها را به قدری آزار و اذیّت نمودند که آن حضرت خطاب به آن دو ملعون فرمودند:

«انی اشهد الله و ملائکته أنَّکما أسخطتمانی و لَئن لقیتُ النبی صلی الله علیه و آله و سلم لأشکُوَنَّکُما الیه».6

یعنی: «خدا و ملائکه اش را شاهد می گیرم که شما دو نفر مرا به خشم آوردید و رضایت مرا جلب نکردید و اگر پیامبر صلی الله علیه و آله را ملاقات نمایم هر آینه شکایت شما دو نفر را به وی خواهم نمود.»

و از این روایات استفاده می شود که طبق نقل تواریخ شیعه و سنّی (عمری ها) حضرت فاطمه صلی الله علیه و آله و سلم با خشم و غضب از آن دو ملعون به شهادت رسیدند.

جالب توجّه است که تعدادی از علمای بزرگ عامّه نیز به این نارضایتی حضرت صدیقۀ طاهره علیها السلام تصریح نموده اند که ما در اینجا فقط به بعضی از آنها اشاره می کنیم:

1-از ابن ابی الحدید معتزلی نقل می کنند:

«إنّ فاطمه علیها السلام ماتت و هی واجدةً علی أبی بکر و عمر».7

یعنی: «به درستی که فاطمه علیها السلام از دنیا رفت در حالی که سخت از ابوبکر و عمر (لعنة الله علیهما) عضبناک بود.»

2-محمّد بن اسماعیل بخاری در کتاب خود – که به زعم عامّه از معتبرترین منابع حدیثی محسوب می شود – نقل می کند:

«فغضِبت فاطمةُ بنتُ رسولِ اللهِ فَهَجَرت أبابکرٍ فلم تَزَل مهاجرته حتّی تُوُفِّیَت….»8

یعنی: «فاطمه دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بر ابوبکر (لعنة الله علیه) خشم گرفت و با او قطع رابطه نمود و این قهر و غضب وی با ابوبکر(لعنة الله علیه) پیوسته استمرار یافت تا از دنیا رفت».

3-همچنین بخاری نقل می کند: «…فَوَجَدَت فاطمة علی أبی بکر فی ذلک فهجرتهُ فَلَم تُکَلِّمه حتّی تُوُفیَّت….فلمّا تُوُفیت دفنها زوجها علیّ لیلاً وَ لَم یُؤذن بها أبابکر و صلّی علیها…»9

یعنی: «فاطمه علیها السلام بر ابوبکر (لعنة الله علیه) غضب نمود و با او قطع رابطه کرد و تا زمانی که زنده بود با ابوبکر (لعنة الله علیه) سخن نگفت… هنگامی که از دنیا رفت، شوهرش علی علیه السلام وی را شبانه دفن کرد و به ابوبکر (لعنة الله علیه) خبر نداد و خودش بر جنازۀ وی نماز خواند…»

 «بر عمر لعنت بر آل محمد صلوات»


1-بقره /89.

2-هود /18.

3-بقره /159.

4-احزاب /57.

5-بعضی از مصادر عامّه که این حدیث را نقل نموده اند: صحیح بخاری، ح 3427 و 3483، مسند احمد بن حنبل ج 4، ص 328، صحیح مسلم ح 4483، سنن ترمذی ، ج 2، ص 319، مستدرک حاکم، ج 3، ص 159، کنز العُمال ج 6، ص 220 و…

6-بعضی از مصادر عامّه که این حدیث را نقل نموده اند: دلائل الامامة ص 45، صحیح بخاری، ج 5، ص 26، صحیح مسلم، ج 4، ص 193 و…

7-شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج 6، ص 50.

8-صحیح بخاری ج 3913، صحیح مسلم ح 3304.

9-صحیح بخاری، ح 6230.