بسم الله الرحمن الرحیم
آن شب مدینه خنده زنان ناز می فروخت گل بوسه می خرید ولی باز می فروخت
آن شب فضا ستاره به تصویر می کشید عکسی ز ما خامۀ تقدیر می کشد
آن شب به لاله گفت شقایق بهار شد از مقدم بهار جهان لاله زار شد
آن شب به یاسمن گل مریم پیام داد سوسن به دست یاس صمیمانه جام داد
آن شب به کوچه های مدینه صفا نشست سیمرغ بخت بر سر بام دعا نشست
آن شب طلوع فجر به مولا نوید داد بر او نوید آمدن روز عید داد
آن شب شراب عشق به ساقر نشسته بود ساقی کنار بستر کوثر نشسته بود
آن شب به روی فاطمه واشد دری دگر شد جلوه گر ز دامن او اختری دگر
آن شب امین وحی به احمد سلام کرد بعد از سلام آگهش از این پیام کرد
کای یکه تاز زعالم هستی مبارک است امشب که شام ز شأن نزول تبارک است
امشب خدا به فاطمه ات داده دختری دختر نگو به مرتبه زهرای دیگری
زیبنده بهر او ز خدا نام زینب است زیرا که عشق تشنه لب نام زینب است
او را ببوس بوسۀ او مهر ابروست نقش لبش همایشی از بوسۀ گلوست
او شاهکار خامۀ گل بیز سرمدیست آیینۀ دار مکتب ناب محمدی ایست
نقش ور به رنگ بلا من کشیده ام او را برای خون خدا آفریده ام
قنداقه اش گرفت نبی تا که روی دست از آبشار دیدۀ او گل به گل نشست
از بهر درک قیمت فیض حضور اشک از جام دیده ریخت به دستش بلور اشک
زینب به روی دست علی اشک می فروخت با اشک خود به مادر خود رشک می فروخت
او را حسن گرفت ولی باز گریه کرد کز گریه اش رسول سرفراز گریه کرد
آمد حسین بر رخ او فتح باب شد از دیدگاه زینب او ترک خواب کرد
در حیرتم چه گفت برادر به خواهرش کز گریه شد خموش ز دست برادرش
محو خدای عشق شد و عشق زنده شد از فیض عشق گریه مبدل به خنده شد
حسن فرح بخشیان(ژولیده نیشابوری)