بسم الله الرحمن الرحیم

حال شرح چند فراز از خطبه :

اما انا حی ّ لا اموت حیات بر دو قسم است یک حیات مطلق و دیگری حیات مجامع با موت که حیات ممکنات اینگونه است که حیاتشان دائما با موت امیخته و کل شئ هالک الا وجهه دال بر ان می باشد ،ولی حیات مطلق که حیات وجه الله است ان را موتی نیست وموت بران عارض نمی شود به خلاف حیات امیخته با موت که هلاکت وموت دمبدم او را درقبضه دارد و لحظه به لحظه در هلاکت است و زنده را زنده  نخوانند که مرگ از پی اوست ولی حیات مطلق ان وجودی  است  که حی  لایموت است  و ان  وجه الله  می باشد  که  امیرالمومنین است  فلذا فرمود :انا حی لا اموت .اما فراز (انا الذی اقامنی الله …) یک صاحب ظل داریم وشاخص و یک ظل وسایه  که مظاهر و موجودات عالم  هستند و ظل پروردگار ( الم تر الی ربک کیف مدّالظل)1 (آیا نظرنکردی بسوی پروردگارت که چگونه سایه گسترد )عالم وعالمیان سایۀ آن شمس حقیقت وجود هستند امیرالمومنین می فرمایند :منم انکه خداوند مرا در اظله و مظاهر قرار داد و مرا به آنان ظاهر ساخت بقول حکیم آقا علی مدرس زنوزی :

خورشید ازل ز رخ  چو برداشت نقاب         برداشت نقاب و گشت ظاهر به  حجاب

ظاهربه حجاب اگرنشد پس زچه روی          گردید    ابوتراب    ظاهر  به    تراب

مولا به حجاب مظاهر و موجودات و در لباس اشیاء در عالم خاکی ظاهر گشت یعنی خودیّت اشیاءاوست وعالم هستی به او قائم است زیرا حقیقت انها است لذا می فرماید : منم انکه خداوند مرا در اظله ومظاهر که موجودات عالم هستند ظاهر ساخت و انان را به بندگی من فرا خواند اما چون درعالم ظل به خودم ظاهرشدم انکار کردند ومرا نشناختند همانگونه که درآیه هم می فرماید : انگاه که آمد او را نشناختند و به او کافر شدند پس لعنت خدا بر کافرین .

آیه دربارۀ پیغمبر اکرم (ص) است و مولا هم نفس پیغمبر . پس آیه شامل مولا هم می شود و پیغمبررا که نشناختند و انکار کردند مولا را انکار کردند .

اما انا الذی تزدحم الملئکه علی فراشی وتعرفنی عباد اقالیم الدنیا اینجا تعرفنی درمقابل تزدحم و عباد مقابل  ملائکه و اقالیم مقابل فراش می باشد تزدحم یعنی شالودۀ ملائکه از فراش و پائین ترین حیثیت مادی ما ریخته  شده  یعنی حیثیت ملکی انان مبدئش  فراش من است و فرش من مبدئیت عرشی دارد و ازاین فرش ان عرش است وعالم ملکوت درفرش من است وفرش من اصل است که باید گفت: ای منتهای اوج ملک ابتدای تو و این ازدحام ،ازدحام نوری است نه کثرتی حدی بلکه کثرت نوری است و تنزل این فراش اقالیم دنیاست که چیزی و نمودی ازاین فراش می باشد و عباد هم چیزی و نمودی است از ملائکه و معرفت هم چیزی از ان ازدحام نوری است .

و اما اینکه میفرمایند: منم انکه دو بارکشته می شوم دو وجه می تواند داشته باشد یکی قتل تنزل که نزول حضرتش به عالم است، از عالم  واحدیت و ملکوت به عالم ملک و ماده تنزل کرد و یکی قتل به شمشیر به دست ابن ملجم ملعون که قتل اول کمترازقتل دوم نیست چراکه به عالم ماده تنزل کرد و با ادمیان همنشین شد و، روح را صحبت ناجنس عذابی است الیم . وجه دیگر اینکه هرحقی که کشته می شود مولا به ان کشته می شود چرا که حقیقة  الحقایق است وروح هر حقیقتی و حقی .و اما دو حیات یکی حیاتش به حضرت ادم که نفخت فیه من روحی باشد، حیات حضرت به روحی است که در ادم دمیده شد که احیای ادم احیای حضرت باشد درعالم ملک و ماده که خود فرمود : ادم اول منم و احیای  دوم به فرزندان ادم که یکی احیای مثمر و دیگری احیای ثمر باشد و یا اینکه یکی به احیا ء الوهیت حق ،زیرا ولایت، باطن الوهیت است و یکی احیاء به نبوّت پیغمبر که الوهیت باطن نبوت است یا اینکه احیا ء به الوهیت ونبوت را یکی حساب کنیم و دیگری احیا ء به رجعت و ظهورحضرت پس از حضرت بقیة الله الاعظم باشد یا اینکه ظهور خود حضرت بقیة الله را احیا ء امیر المو منین حساب کنیم زیرا که مولا باطن حضرت حجة است و ظهور اقا ظهور مولا وحیات اوست وجه  دیگر اینکه حیات اول بعثت پیغمبرباشد زیرا که او نفس پیغمبراست و یکی هم احیا ء نسبت به خلقت هرموجودی که اوست در هر روح وجسمی ،که نسبت به تمام موجودات حیات و داعی اوست پس یکی حیات به مظهریت می شود و دیگری به خود حضرت.

السلام علیک یا امیر المومنین لعن الله قاتلیک وغاصبی حقک

برگرفته از : وبلاگ عقائد حقه


1-سورۀ فرقان آیۀ 45