بسم الله الرحمن الرحیم

 الحمد لله رب العالمین والصلوة والسلام علی اوّل العدد والنور السّرمد محمّد الاخیارواله الاطهار ولعنة الله علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین

در روایت  ذیل حضرت جواد علیه السلام وجه  تسمیه ( قائم) و( منتظر) را بیان  فرموده اند و شرحی مختصر در حد وبلاگ بر معنای موتِ ذکر وانتظار نگاشته شد با دقت مطالعه شود زیرا مطالب کمی سنگین است آن هم  اقتضای موضوع چنین حکم  می کند چرا  که سخن از نور و حضور مطلق است و اطلاقش آن را حجاب آمده .

ظاهر  و   باطن  همه  نور  است   

                                     خوش ظهوری که نور اوست حجاب

فلذا در بیان هم نمی توان  نقاب از چهرۀ مطلب برداشت زیرا ادراک آن از حیطۀ عقل و خرد خارج است و تا فانی نشویم زین پرده بویی نشنویم

  این ره انگه گرددت روشن چو نور

                                    کز  وجود   خویشتن   یابی   حضور   

  با حجاب تن خاکی نتوان واصل شد 

                                    کوزۀ خود بشکن، لب به لب جو بگذار

خویش را زیر وزَبَر کن، کز فروغ آفتاب

                                    بیشتر ویرانه ،از معمور روشن می شود

  إكمال الدين : ابن عبدوس ، عن ابن قتيبة ، عن حمدان بن سليمان ، عن الصقر ابن دلف ، قال : سمعت أبا جعفر محمد بن علي الرضا عليه السلام يقول : إن الإمام بعدي ابني علي أمره أمري ، وقوله قولي ، وطاعته طاعتي ، والإمامة  بعده في ابنه الحسن أمره أمر أبيه و قوله  قول  أبيه ، وطاعته طاعة أبيه ، ثم سكت فقلت له : یا بن رسول الله فمن الامام بعد الحسن فبكى عليه السلام بكاء شديدا ثم قال : إن من بعد الحسن ابنه القائم بالحق المنتظر فقلت له : يا بن رسول الله ولم سمي القائم قال : لأنه يقوم بعد موت ذكره ، وارتداد أكثر القائلين بإمامته ، فقلت له : ولم سمي المنتظر

 قال : لان له غيبة  تكثر أيامها و يطول أمدها ، فينتظر خروجه المخلصون و ينكره  المرتابون ويستهزئ بذكره الجاحدون ويكثر فيها الوقاتون و يهلك فيها المستعجلون و ينجو فيها  المسلمون . 1

                    

 صفر بن دلف گفت : شنیدم حضرت جوادالائمه می فرمودند :  بدرستی  که امام  بعد از من فرزند من است وامر او امر من وگفتار او گفتار من طاعت او طاعت من و امامت بعد از او در فرزندش حسن (علیه السلام ) می باشد ، امر او امر پدر او وگفتار او گفتار پدر او طاعت او طاعت پدر او . سپس حضرت ساکت شدند. من عرض کردم ای فرزند رسول خدا پس امام بعد از حسن (علیه السلام ) کیست ؟ پس حضرت علیه السلام گریست گریستنی سخت سپس فرمود:

بدرستی بعد از حسن (علیه السلام) فرزند او ، آنکه  بر پا دارنده است حق را و چشمها به راه اوست .پس گفتم : ای فرزند رسول خدا چرا قائم نامیده شده ؟ فرمودند : به خاطر اینکه قیام می کند بعد از انکه فراموش شده و بعد از مرتد شدن بسیار افرادی  که به امامت حضرتش قائل بوده اند. پس گفتم : چرا منتظرنامیده شده ؟ حضرت فرمودند : به خاطراینکه برای او غیبتی است که روزهای ان بسیار و پایان ان به طول می انجامد پس پاکان آمدنش را انتظارمی کشند درحا لی که شک داران او را انکار می کنند ومنکرین هنگام بردن نام حضرت ریشخند می زنند ودر این ایام زیاد می شوند کسانی که برای ظهور وقت معین می کنند ودر این ایام شتاب کنندگان هلاک می شوند ودر این ایام تسلیم شدگان نجات یابند  

حضرت جواد علیه السلام در وجه تسمیه قائم فرمودند 🙁 لانه یقوم بعد موتِ ذکره ) یک مسمی داریم ویک اسم ، مسمی شخص واسم مرآت وآینه که نشانگر مسمی است وآن را تداعی می کند اما اگر اسم و مسمی  حیثیت  مقابله پیدا کردند واسمی که هو هویة  آن ریخته و ساخته شده  که مسمی  را  نشان دهد  خودش هدف  شد و موضوعیت  پیدا کرد و در مقابل مسمی قرار گرفت بزرگترین  حجاب و مانع  برای مسمی می باشد  با  اینکه  اسم چیزی غیر مسمی ندارد  و آینه ومرآت است برای  مسمی همچنین  است ذکر و مذکور که حاجب ومانعی بزرگتر از ذکر شئ  نیست برای شئ ،هر شی ای درعالم تنزّل و ماده ، قیامش به آن نازل شده است ، پس مسمّای به قیام باید درعالم ذکر به ذکر باشد حا ل چگونه است که در روایت می فرماید : ذکرش می میرد وبعد از موتِ  ذکرش قیام می کند در صورتی که  اگر ذکرش مرد دیگر قیامی ندارد. این  بدان سبب است که این قائم مظهرِ قیومِ مطلق است وقیامش به ذکرش نیست بلکه به خود اوست وهم

ذکرش و هم غیر او به او قائم وبقول قاآنی :

                 که هر چه هست بدو قائم است تا به قیام

الان هم که در پس پرده غیبت است عالم به آن قیّوم ، قائم است که (بیمنه رُزِقَ الوراء وبوجوده ثبتت الارض والسماء) قیومیة قیّوم است که تا حین موتِ ذکرش هست واز آن می اید در قیام ،ذکر نیست ولی اصلِ ذکر باقی وپس از ان ، ذکر به اصلش اورده می شود .حال این موتِ ذکر چگونه است ؟ ایا به عدمِ  ذکراست ؟خیر، بلکه به خودِ  ذکر، چون غیبت نیست مگر شدّت حضورِ حضرت. نه اینکه غیبت چیزی عَرَضی وطفره ای باشد عارضِ بر حضور. فروغِ حسن جهانگر او کجاست که نیست ؟

جلوۀ  حسن او کجاست که نیست

                                جذبۀ عشق او کراست که نیست ؟

 حضرتش سرّی است که در تمام انبیاء نهفته بود واین سرّ درخودِ حضرت چنین غیبتی را اقتضا می کند .

در ولایت  انبیاء  را سرّ شده                                             بر تمام  ا ولیاء  سرور شده

این سرّ حیثیت بی حدّیست فلذا به ذکرمی اید در، حد، وموتِ ذکرهمین است که به ذکرباشد، نه  به خودش ،چون محدود نیست فلذا به ذکرمحدود می شود وهمین، موتِ ذکراست، چون به ذکردرحجاب می رود بقول حکیم قاآنی :

یک لحظه پیش از این که نگارم مناقبش

                                     در دل نشسته بود چوخورشید بی نقاب

چون  مدح  او نوشتم  اندر حجاب رفت 

                                     زیرا که لفظ خامه شد اندر میان حجاب

پس به هر چیزکه غیر ازخودش باشد در حجاب می رود، حتی ذکرش ان هم ذکر وصفی که از حقیقت بر خوردار است تا چه رسد به ان ذکری که ازحدِ اسم تجاوزنمی کند وذاکرین دروغین برای کسب عنوان وما ل وووووو. به عناوین مختلفه عوام فریبی میکنند و مدعی حمایت ازولایت هستند و دهۀ مهدویة هم تشکیل می دهند وخود را سینه چاک ولایت قلمداد کرده اند در حا لی که تنها غمی که نمی خورندغم ان امام مظلوم و ان پرده نشین دل خون است که فرمود: ( یاجداه فلاندبنّک صباحا ومساء ولابکیّن لک بدل الدموع دما حسرةعلیک ،وتأسّفا علی ما دهاک،وتلهّفا  حتّی اموت بلوعة المصا ب)2 این عبارت حضرت را ترجمه نمی کنم والله قسم هرکس این زیارت ناحیۀ مقدسه را بخواند جا دارد از غصه بمیرد حا ل ببین بر حضرتش چه می گذرد که صبح و شام این مصائب را می بیند و انتظار می کشد تا این غیبت بسر اید وحضرتش رخ نماید و انتقام خون جد بزرگوارش رابگیرد در روایت دیدید وقتی راوی سوال کرد بعد از حضرت عسگری چه کسی امام است حضرت جواد علیه السلام شدیدا گریستند

 چرا ؟؟

 اما معنای( انتظار)، چون در این قسمت کلمۀ( منتظر) به صیغه اسم فاعل و نیز به صیغه اسم مفعول تکرار شده  و هر دو، در هیئت لفظی یکسان است لذا  صیغه های اسم فاعل  یعنی چشم براه به کسر« ظا» اِعراب گذاری شده و صیغه های اسم مفعول به فتح« ظا» یعنی او که چشم براه او دوخته اند بدون اعراب .الکمالات للوجود و من الوجود ،وجود کمال مطلق است وهر کمالی هر جا از ناحیه وجود می باشد ،انتظار حیثیتِ کمالی و وجودیِ وصلی است .وصلِ منتظِر به منتظر در اثبات و در ثبوت منتظر منتظِر را می اورد یعنی هیچ منتظِری انتظار نمی کشد مگر اینکه از ان منتظر مطلق چیزی در او باشد .         

 از دوست منادیست، اندر رگ و پوست

                                     کان  می بردت  به جانب  کعبۀ دوست

انتظار که حیثیتِ وصلی است معنی ندارد مگر به ان منتظرِ مطلق چه بدانیم و چه ندانیم .

دیده ای   داریم   محو   انتظار   مقدمی

                                   یا رب این آئینه را زان گل، حضور شبنمی 

به همان اندازه که از وجودِ منتظر در وجودِ منتظِر هست انتظار می کشد وهر طالبی طلبِ مطلق و منتظرِمطلق را طلب می کند، جزئیاتِ اتصالیه اگر متصل به ان حقیقتِ مطلق نباشد حقیقت ندارد باید متصل به ان واجبِ مطلق باشد، منظور ازاین وجدان و تصوّرِ انتظار که گفتیم ، انتظار وصفی است نه اسمی ، فرضِِ منتظِر بدونِ منتظر معنی ندارد همانگونه که فرض موجودِ مقید بدون وجودِ مطلق ،رقیقۀ اولیۀ انتظار وجدان است که حیثیتِ وجودی وچیزی از ان وجود و حضورِ مطلقِ منتظر است انتظارِ مقیّد منتظردر منتظِر صورتِ شأنی و قوه ای دارد و منتظِر انتظار فعلیّه منتظر را می کشد این همان است که انتظارِ فعلیه را می کشد از این جهت که شأنیّت را داراست فعلیّه را خواهان، و الا اگر شأنیت را نداشت مرده بود آنکه انتظارِ حضور می کشد و انتظارش فروکش می کند منتظِر نیست به آن چیزی که از باطن در ظاهر هست و هو هویتِ ظاهر را می اورد ظاهر منتظِر است باطن را ، واصلا ظاهر چیزی ندارد جز انتظار باطن، باطنِ مطلق نیست مگر اینکه تمام مراتب اشیاءرا فرا گرفته و بود و خودیة و باطن انها است که ظاهر را در خود دارد و منتظرخود  ،منتظِر نیزهست  چون مبدأ است .

اوست، عاشق و معشوق و طالب و مطلوب

                                   براه  خویش  نشسته  در انتظار خود است

انتظارِ منتظر برای انتظارِ منتظِر است و اصلِ ذات منتظِر و اگر انتظارِ منتظر نباشد منتظِری نیست ،کلی انتظار به نفسِ منتظر پیدا می شود و اشتراک لفظی هم نیست که مثلا مسیحیت منتظِر حضرتِ مسیح و فلان قوم منتظِر بهمان ، بلکه اشتراکِ معنوی است ویک انتظار بیش نیست . همه اقوام منتظِرند و این انتظار از خودشان نیست از منتظر است انتظار اگر از شخص پیدا شد حیثیتِ غیبویة است فلذا تعددِ انتظار پیش می آید ولی اگر از ان انتظارِ کلی باشد این تعددات پیش نمی اید پس حیثیتِ شخصی نیست که هر منتظِری که انتظار می کشد به شخص او باشد و حیثیتِ کلی انتظار را نداشته باشد ، در ثبوت ،انتظارِ منتظر است تا منتظِر و در اثبات انتظارِ منتظِر تا منتظر

این  همه  آوازه ها  از شه  بود

                                         گر چه  از حلقوم  عبدالله  بود 

از ان حیثیت کلی است که هو هویت هر منتظِری شکل می گیرد ومتصف به صفت انتظارمی شود پس شی ای نیست که ازاین انتظار بیرون باشد ومشاربالبنان شود  .

        السلام علیک یا ابا صالح المهدی عجل الله تعالی فرجک الشریف

بر گرفته از وبلاگ : عقائد الحقّه


1-بحار الأنوار – العلامة المجلسي – ج 51 – ص  – 30

2-بحارالانوار جلد 98 صفحه 317