شیخ رضی الدین علی بن یوسف بن المطهر الحلی روایت کرده که شخصی خدمت جناب امام حسن علیه السلام آمد و عرض کرد یابن امیرالمومنین تو را قسم می دهم به حق آن خداوندی که نعمت بسیار به شما کرامت فرموده که به فریاد من برسی ومرا از دست دشمن نجات دهید چه مرا دشمنی است ستمکار که حرمت پیران را نگاه نمی دارد و خردان را را رحم نمی نماید حضرت در آن حال تکیه فرموده بود چون این بشنید برخاست و نشست و فرمود بگو که خصم تو کیست تا از اودادخواهی نمایم گفت دشمن من فقر و پریشانی است حضرت لختی سر به زیرافکند پس سر برداشت و خادم خویش را طلب داشت و فرمود آنچه مال نزد  تو موجود است حاضرکن او پنج هزار درهم حاضرساخت فرمود بده اینها رابه این مرد پس آن مرد را قسم داد و فرمود که هرگاه این دشمن تو بر تو روکند و ستم نماید شکایت او را نزد من آور تا من دفع آن کنم و نیز نقل شده که مردی خدمت امام حسن علیه السلام رسید و اظهار فقر و پریشانی خویش نمود و در این معنی این دو شعر بگفت:

لم یبق لی شی ء یباع بدرهم                  یکفیک منظر حالتی عن مخبری

الا   بقایا   ماء    وجه    صونته             الا  یباع  و قد  وجدتک  مشتری

معنی:

چیزی برایم باقی نمانده که به درهمی بفروشم                حالت من برای شما کافی است که از من خبر دهد

 فقط   آبرویم  مانده  که  آن  را  بفروشم                  که   همانا   شما  را  مشتری   آن   یافتم

حضرت امام حسن علیه السلام خازن خویش را طلبید و فرمود چه مقدار مال نزد تو است عرض کرد دوازده هزار درهم فرمود بده آن را به این مرد فقیر و من از او خجالت می کشم عرض کرد دیگر چیزی از برای نفقه باقی نمانده فرمود تو او را به فقیر بده و حسن ظن به خدا داشته باش حق تعالی تدارک می فرماید پس آن مال را به آن مرد داد و حضرت او را طلبید و عذر خواهی نمود و فرمود ما حق تو را ندادیم لکن به قدر آنچه بود دادیم و این دو شعر در جواب شعرهای او فرمود:

عاجلتنا فاتاک وابل برنا                   طلا و لو امهلتنا لم تمطر

فخذ القلیل و کن کانک لم تبع              ما صنته و کاننا لم نشتر

معنی:

عجله نمودی پس ما باران نیکی خود را به تو عطا کردیم                      اگر مهلت می دادی به سیل بخشش ما می رسیدی

    پس این اندک را بگیر مانند آنکه معامله ای نکرده ای                      نه تو چیزی(آبروی خود) فروختی و نه ما آن را خریدیم

«بر عمر لعنت بر آل محمد صلوات»


 ۱.منتهی الامال ج۱ ،ص۱۶۲.